درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 473
بازدید کل : 73296
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1



نژاد
نژاد مردم روستای دهرود و کردوان استان بوشهرو...




1: دکتر سید جعفر حمیدی در کتاب فرهنگنامه بوشهر

2: عبدالمجید زنگویی در کتاب ترانه های فایز که جامع ترین کتاب در مورد زندگی و

به « ترانه های فایز » شعر فایز است و در همه ی کتابفروشیهای کشور تحت عنوان

کوشش عبدالمجید زنگویی یافت میشود.

3: علی باباچاهی در کتاب شروه سرایی در جنوب ایران

4: دکتر سید احمد کازرونی در کتاب بوشهر شهر آفتاب و دریا

5: مصطفی فخرائی در کتاب فایز دشتی

6: دکتر مشایخ و قاسم یاحسینی در کتاب فایز دوبیتی سرای جنوب

2: منوچهر آتشی در چند شعر به یاد فایز

که اتفاقا این اندیشمندان بیطرف بوده

و هیچ کدام اهل دشتی نیستند و با اینکه

فایز متعلق به همه ی استان بوشهر است

همگی آنها متفق القولند که فایز تولد و وفاتش

در دشتی بوده ، در دشتی زندگی کرده و حقیقتا فایز دشتی است. در ضمنی که به فرهنگ و

ادب همه ی مناطق استان بوشهر احترام میگذاریم.



یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:تالیف,درباره,فایز,کردوان,دشتی, :: 17:22 ::  نويسنده : آرمن کردی

فایز دشتی و بابا طاهر عریان روستایى صادق و سوته دل و شیدا، یکى از جنوب داغ

سوزان و دیگرى از غرب سرمازده ایران، یکى از دشتهاى پهناور و خشک و بى آب دشتى

و دیگرى از همدان پوشیده از برف، دو نیکو خصال، دو وارسته، دوانسان خوب باغم و

اندوهى فراوان و گرفتار آمده در اختناق فکرى شدید، دوترانه سرا هستند که با زبانى

ساده و ترانه هاى پرسوز و گداز خود هر خواننده را مسحور خویش مى سازند. اگر چه هر

کدام در زمینه اى نه چندان دور از هم که یکى در دنیایى سراپا عشق و شیدایى همراه با

وارستگى عارفانه دیگرى در عالم عرفان و شور و جذبه و فراموشى از خود گام م ىنهند

ولى آن چه مسلم است عشق و شور و شیدایى و صف ناپذیرى سخت دنیاى هر دو را

احاطه کرده است جز به عشق پاک خود به هیچ چیز نمى اندیشند. مست از باده عشق

و جذبه و غرق در دنیاى شورانگیز خویش و چه بسا که فایز در بعضى از دو بیتى هاى خود

تحت تأثیر بابا طاهر قرار گرفته، ولى با وجود این، چ=نان از خود استادى نشان مى دهد

که خواننده تصور نمى کند که بابا طاهر برفایز اثر گذاشته باشد و گهگاه دو بیتى ها صرف

نظر از لهجه چنان به هم شبیه است که اگر تخلص نداشته باشد به سختى م ىتوان آنها

را از هم تشخیص داد. مانند دو بیتى زیر از فایز که اگر تخلص نداشت، چه مشکل بود

جداییش از دو بیتى هاى باباطاهر براى خواننده:

بابا طاهر:

بیا جانادل پر درد من بین

سرشک سرخ و رنگ زرد من بین

غم مهجورى و درد صبورى

بیا بر جان غم پروورد من بین

فایز:

بیا جانا که دنیا را وفا نیست

جوى را حت در این محنتسرا نیست

در این ره هر چه فایز دیده بگشود

زهمراهان اثر جز نقش پا نیست

در این دو بیتى، بابا طاهر با زبانى ساده و روستایى، از درد پیرى نالیده است:

و ابیدم پیر و برناییم نمونده

بهتن توش و توناییم نمونده

به مو واجب بوره آلاله اى چین

نچینم چون که برناییم نمونده

وفایز در این باب گوید:

مرا هم ساق و هم زانو کند درد

کمر با ساعد و بازو کند درد

به هر عضو تو فایز پیرى آمد

جوانى رفت و جاى او کند درد

بابا طاهر در زمینه اى دیگر چه خوب و چه مردانه گویى در یک معر که و پیکار سیاسى

درگیرى پیدا کرده و در ع صر اختناق وحشتزا براى شکست دشمن سوگند یاد م ىکند و

عهد پیمان مى بندد که آسوده ننشیند تا نامردان را به کیفر برساند:

سرم چو گوى در میدان بگرده

دلم نز عهد و نز پیمان بگرده

اگر دوران به نامردان بمونه

نشینم تا دگر دوران بگرده

وفایز چنین سروده است در پایدارى نسبت به عهد و پیمان خود:

اگر دوران دهد بر بادم اى دوست

وگر هجران کند بنیادم اى دوست

مکن باور که فایز چشم و زلفش

رود از خاطر و از یادم اى دوست!

بابا طاهر:

مسلسل زلف بر رو ریته دیرى

گل و سنبل به هم آیته بینى

پریشان چون کرى آن تار زلفان

بهر تارى دلى آویته دیرى

فایز:

مسلسل حلقه حلقه زلف دلدار

به هر تارى دلى گشته گرفتار

دل فایز اسیردام زلفش

چون گنجشگان که گرد آیند بر مار

باباطاهر عاشق را به گرگى تشبیه مى کند که از هى هى چوپان ترسى ندارد و بى واهمه

به گله حملهور مى شود :

هر آن کس عاشق است از جان نترسد

که عشق ازکنده زندان نترسد

دل عشاق بود گرگ گرسنه

که گرگ از هى هى چوپان نترسد

وفایز عشاق را چنین وصف مى کند:

هر آن کس عاشق است از دور پیداست

لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست

بود فایز مثال روزه داران

اگر تیرش زنى خونش نه پیداست

و در این دو بیتى ها چقدر از نظر فکرى و اندیشه شبیه است به دو بیت ىهاى باباطاهر:

دل من حالت پروانه دارد

به آتش سوختن پروا ندارد

دل فایز چو مرغ پر شکسته

به هر جا کو فتد پروا ندارد

بیا تا برگ گل نا رفته بر باد

گلى چینیم و بنشینیم دلشاد

بت فایز مکن تأخیر چندان

که تعجیل است عمر آدمیزاد

به کار گرفتن واژه ها

بابا طاهر در دو بیتى هایش از واژه هاى ساده لرى و عامیانه و فولکوریک استفاده مى کند

و کمتر کلمات فصیح ادبى و فارسى امروزى در دو بیت ىهاى خود به کار برده است و

تعهدى هم ندارددر به کار گرفتن واژه هاى فارسى درى و ترجیح مى دهد که از واژه هاى

لرى و محلى استفاده کند و اگر اکنون مى بینیم که بیشتر ترانه هاى بابا طاهر با زبان

فارسى سلیس سروده شده، بر اثر تصرفاتى است که بعدها دیگران به عمل آورد هاند،

چنان که:

از بابا طاهر مجموعه اى از کلمات قصار به عربى باقى مانده است که عقاید عرفانى را »

در علم و معرفت و ذکر عبادت و وجود و محبت بیان کرده است. دیگر مجموعه

ترانه هاى اوست به لهجه ى لرى. این اشعار بسیار لطیف و پر از عواطف دقیق و معانى

دل انگیز است، لیکن بر اثر کثرت اشتهار و تداول در میان عامهن فارسى زبانان در آ نها

تصرفاتى صورت گرفت، چنان که غالبا از هیأت اصلى خود بگردیده و به پارسى درى

نزدیک شده اند. آقاى مجتبى مینوى استاد فاضل دانشگاه در کتابخانه هاى استانبول

ابیاتى از بابا طاهر یافته است که به لهجه

اصلى لرى باقى مانده و چون آن را با دو بیتى هاى موجود از بابا طاهر مقایسه کنیم

«. اختلاف آنها را فراوان مى بینم

و اینک چند دو بیتى که هنوز هم به لهجه لرى باقى مانده است از همان کتاب:

من آن پیرم که خوانندم قلندر

ناخانم بى نه مانم بى نه لنگر

رو همه رو واریم گرد گیتى

شو درایه ى و او سنگى نهم سر

پنج روزى هنى خرم کهان بى

زمین خندان بر مان آسمان بى

پنج رویى هنى هازید و سامان

نه جینان نام و نه ز آنان نشان بى

از آن ا سیپیده بازم همدانى

به تنهایى کرم نچیره وانى

همه به من و دیرند چرخ و شاهین

به نام من کرند نچیروانى

یا کم دردى هنى دریه بندیار

یاکم خورید کهان پیدا نبدیار

من از آن رو به دامان ته زد دست

ده کرد دونت پرو پایى بسند یار

در حالى که واژه هایى که فایز در دو بیتى هاى خود به کار برده بیشتر شعرى و ادبى فصیح

یا عربى متداول در زبان فارسى مى باشد و جنبه هاى بدیعى و عروضى نیز به خوبى رعایت

گردیده و اگر چنانچه واژه هاى محلى و عامیانه در آنها دیده شود )جز دز یکى دو مورد آن

هم نه در دو بیتى ها( بى شک بایستى به حساب متصرفان گذاشت و هرزگیهاى نسخه

برادران نه به حساب فایز دشتى، فایزى که باید به عنوان دو بیت ىپردازى بزرگ و جاودان

جایش در تاریخ ادبیات ایران حفظ گردد. فایزى که نباید فراموش شود و فایزى که

بایستى همسان بابا طاهر عریان جزو افتخارات ادبى ملت ایران به حساب آید و

همدوش افتخار سازان زنده جاوید

منبع(فایز دشتی تالیف مجتبی سعیدی)...

 



یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:فایز,باباطاهر,کردوان,, :: 17:10 ::  نويسنده : آرمن کردی

محمد علی دشتی متخلص به فایز در سال 1250 ه ق برابر 1209 ه ش در روستای

کردوان از توابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود.تحصیلات مقدماتی را ابتدا در

روستای کردوان و سپس در روستای بردخون زیر نظر مدرسین مکتب خانه ها فرا گرفت.

بعد از اتمام تحصیلات مقدماتی دوباره به کردوان بازگشت و نزد یکی از مشایخ آن

ولایت که در زبان و ادبیات فارسی و عربی تسلط داشته به نام شیخ احمد فرزند شیخ

عاشور مشغول به کسب علم و ادامه تحصیل گشت. ایشان در دربار محمد خان دشتی

که خود نیز طبع شاعری داشت و مشغول به ترویج علم بود و کتابت می کرد مشغول

به شعر گفتن و ترویج علم شد. پس از کشته شدن محمد خان فایز را به گزدراز(روستایی

نزدیک به خورموج) تبعید کردند. به هر ترتیب فایز شاعر شروه سرای دشتی پس از پشت

سر گذاشتن هشتاد سال زندگانی در سال 1289 ه ش برابر با 1330 ه ق در گزدراز

وفات یافت و جسدش را پس از چند ماه امانت بنا به وصیتش به نجف منتقل نموده و

در آنجا دفن کردند.

شرح حال زندگی فایز:

فایز کسی نیست که بشود او را فراموش کرد و از ذهن خود پاک کرد. اگر روزی این

اتفاق بیفتد ما هویت خود را از دست داده ایم. همیشه ملتی موفق و پیروز است که از

گذشتگان خود الهام بگیرد و آنها را پاس بدارد. فایز هم جزیی از گذشته این مرز بوم

است و مایه افتخار یک ملت بوده و هست. ایشان در زمانی می زیسته که ظلم خان ها

بیداد می کرده و شرایط زندگی بسیار سخت بوده است. فایز برخاسته از دل جامعه درد

کشیده و مظلوم بوده و تحمل زندگی در آن مناطق بسیار سخت و طاقت فرسا بوده

است به دلیل آفتاب سوزان و گرمای شدید در تابستان و سرمای وحشتناک در زمستان

و قحط سالی که همیشه گریبان گیر این مردم بوده و جنگهایی خواسته و ناخواسته که

باعث مرگ میر زیادی می شده است.فایز با آن روح لطیف و سرشار از عشق نمی

توانسته این فضای حاکم بر جامعه خود راتحمل کند به خاطر همین به شعر متوسل

می شود. یکی از نمونه های بارز شخصیتی او این بوده که کاملابا تن پروری و تنبلی

مخالف بوده و خود یک کشاورز درد کشیده و زحمت کش بوده است. فایز در تمام طول

زندگی خود عاشق بوده و عاشق از دنیا می رود. شعر های فایز از دل برخاسته و ناچار بر

دل می نشیند. ایشان که شاعری فرهیخته و با سواد بوده هیچوقت در مدح هیچ خانی

شعر نمی گفت و به همین سبب مورد غضب خان دشتی قرار گرفت و ایشان را تبعید

کرد و در همان جا به دیار باقی شتافت.

** کردوان / برد خون / خورموج مناطق و روستا های استان بوشهر هستند

درباره ی شرح احوال خصوصی و زندگانی فایز گفته میشود که از کلانتران و بزرگان قریه

"زیارت" دشتی به شمار میرفته و بازوانی توانا، اندامی زیبا، بیانی گیرا و کلامی مجلس

آرا داشته است، آنچنان که همه ی آشنایان مشتاق مصاحبش بوده اند. بسیار کوچک

بود که پدرش را از دست داد و از همان زمان  با مرگ پدر  تحت سرپرستی و مراقبت

مادرش قرار گرفت. مادر در پرورش پسرک یتیم خود تلاش بسیار کرد. و از حق نگذریم

که محمدعلی نیز چون به سنین رشد رسید، کمر به خدمت مادر پیر و فرتوت خویش

بست و بیشتر اوقات جوانی محمدعلی به نگهداری و مراقبت و خدمت از مادر سالخورده

اش گذشت

اشعار فایز شعرهایی حسی و عاطفی است که مملو از عشق و عرفان است

مفسر قران بوده و به کتب پیشنیان خود همچون فردوسی و حافظ اشنایی کامل داشته

است و از آنها الهام گرفته در اشعار فایز به شعرهایی برمیخوریم که نشان میدهد

ایشان از چه سطح عرفانی و سواد بالایی برخوردار بوده است.البته باید این را بگوییم که

فایز دشتی از شاعران بزرگ ایران زمین همچو فردوسی الهام گرفته و ما در اشعار او

هیچوقت تقلید کور کورانه نمیبینیم به چند نمونه از اشعار او توجه فرمایید.

در ترانه های فایز با چشم اندازها و رگه های ناب عرفانی روبرو میشویم کر تا اعماق

روح بشری اثر می گزارد وقتی که میسراید:

خیال کشتن من داشت جانان

کدامین سنگدل کردش پشیمان

ندانست عید فایز آن زمانست

که گردد در مناي دوست قربان

برای فایز دشتی مرگ یک نقطه اغاز برای رسیدن به خدای خود بود و از مردن هیچ هراسی

به دل راه نمی دهد و یا این شعر او:

پس از مرگم نخواهم هاي هایی

نه فریاد و نه افغان و نوایی

بگوید گشته فایز کشته دل

ندارد کشته دل خون بهایی

به راستی که فایز به راه حق رفت و جان سپرد و وقتی انسانی در راه حق جان دهد گریه

شیون معنایی ندارد.

بسیار حق دارد که گهگاه دچار سرگردانی روشنفکرانه ای میشود چرا که پایان راه برایش

نامعلوم است

و پیوسته مانند همه با دلهره و اضطراب دست به گریبان است.

مرا تن زورق است و ناخدا دل

در این زورق بود فرمنروا دل

رسد فایز به ساحل یا شود غرق

نمی دانم می برد ما را کجا دل

متفکران و اندیشمندان همیشه با اندوه و غم روبرو هستند چیزی که در اشعار فایز زیاد

دیده میشود غمی بی پیایان وقتی که میسراید:

در این دنیا بسی اندوهناکم

که از مردن نباشد هیچ باکم

یقین روز ازل تقدیر فایز

به آب غم عجین گردیده خاکم

و قتی که ز هجران سر میدهد و مینالد هجران او نه از دوری یار زمینیش است بلکه

ازجای دیگر نشات می گیرد :

خبر داري به من هجران چها کرد

دلم را ریش و جانم مبتلا کرد

ز مردم عشق تو پوشیده فایز

ولی شوق تو رازش بر ملا کرد

شعر فایز، شعر فاطفی است، پر از احساس غربت و غربت زدگی که البته این موضوع

تازه ای نیست زیرا همه شاعران واقعی دردیار خود و در زمان خود غریب بوده و هستند.

فایز شاعرى کم تجربه و کم اندوخته نبوده لکن به تمام جریانات ادبى زمان خود واقف

نبوده است و چنان که پیداست فقط معدودى از دیوانهاى شعراى سلف خود را دیده

است. امااز اغلب دو بیتى هاى فایز چنان بر مى آید که او شاهنامه فردوسى را عمیقا

مطالعه کرده و گاه تحت تأثیر اشعار شاهنامه قرار گرفته است، و در این تأثیر پذیرى

هیچ گونه اثرى از تقلید خشک و کور کورانه که در زمان فایز و در عصر بازگشت دوره ادبى

ور کود شعرى مى بینم مشاهده نمى شود. فایز درد زمان را درک مى کند که خود درد

» بازتاب فرهنگ زمان و دیار اوست « مى کشد و ریشه آن را مى بیند و ترانه هایش که

گاهى نرم و روان و همطراز شیرینترین غزلیات و زمانى رنگ شعرى حماسى به خود

مى گیرد در اوج صلابت و سنگینى:

دل من همچو رستم در عتابست

چو توران ملک سلم از وى خرابست

رقیب گرسیوز و فایز سیاوش

فرنگیس عشق و دل افراسیابست.



یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:فایز,کردوان,دشتی,کاکی,بوشهر,خورموج,بردخون,دهرود, :: 16:54 ::  نويسنده : آرمن کردی

به نام خدا:

می خوام تو این وبلاگ درباره عشایر کرد و کوچ آنها توضییح مختصری بدم.

در حدود پنج نصل پیش بعضی از عشایر کرد کرمانشاه به دلیل گرفتن مالیات زیاد توسط حکومت وقت تصمیم به مهاجرت کردن  گرفتند.

قسمت اعظمی از این ایل ها به کردستان عراق مهاجرت کردند و دیگر طوایف مهاجر نیز به استان های مختلف ایران مهاجرت کردند.یکی از این ایل ها به نام ایل زنگنه  به جنوب ایران مهاجرت کرد.قسمتی از این ایل به همراه یکی از ایل های ترک قزل باش به استان بوشهر مهاجرت کردند.قزل باشها در نزدیکی شهر برازجان ساکن شدند. قسمتی از ایل زنگنه نیز به استان بوشهر به شهرستانهای دشتستان و دشتی مهاجرت کردند.در شهرستان دشتی در نزدیکی شهر کاکی کنونی در کنار روستای چاه حسین جمال ساکن شدند.بعضی از کردها در روستای چاه حسین جمال ساکن شدند و قسمت اعظمی نیز در کنار این روستا سکنا گزیدند. این روستای جدید توسط مردم روستاهای نزدیک کردوها مشهور بود که کم کم به کردوان تغیر نام داد.البته در روستاهای دیگری از استان بوشهر نیز کردهای زنگنه ساکن شدند مثل روستای دهرود دشتستان.

روستای دهرود در بخش ارم دشتستان قرار دارد و حدود 7000 جمعیت دارد.اسم آن به خاطر اینکه در کنار یک رود پر آب(در زمان قدیم)به وجود آمده انتخاب شده است.

در قسمت دیگری محل زندگی کردهای مهاجر در استان های دیگر را توضیح داده ایم.که از شما دعوت میکنیم این مطالب را نیز بخانید. منابع: 1-ایل‌ها و طایفه‌های عشایری کرد ایران. علی میرنیا. ناشر نسل دانش. ایران. ۱۳۶۸ 2-عبدالله شهبازی، مقدمه‌ای بر شناخت ایلات و عشایر، تهران: نشرنی، ۱۳۶۹ 3-جمشید صداقت کیش: کوردان پارس و کرمان سال۱۳۸۱ 4-ایوانف، نکته‌هایی دربارهٔ کردها ج. ۱ 5-تاریخ افشار - میرزا رشیدادیب الشعرا -

 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد